معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی آخرین کبوتر | ماجده خسروی | خانه داستان چوک
انتشار: آبان 30، 1403
بروزرسانی: 28 آذر 1404

معرفی و دانلود رایگان کتاب صوتی آخرین کبوتر | ماجده خسروی | خانه داستان چوک


معرفی کتاب صوتی آخرین کبوتر

کتاب صوتی آخرین کبوتر نوشته ی ماجده خسروی، قصه ای کوتاه از روزهایی است که مردم در سایه ی جنگ تحمیلی، از همه چیز خود می گذشتند و برای نجات هم از مصیبت و مشکل از هیچ فداکاری ای دریغ نمی کردند.

درباره ی کتاب صوتی آخرین کبوتر

ماجده خسروی در کتاب صوتی آخرین کبوتر، داستان رزمنده ی مجروحی را روایت می کند که بر تخت بیمارستان بستری است و در سکوت، به اتفاقات دوروبرش در بیمارستان نگاه می کند. در بیمارستان انگار که بمب ترکیده،به هر طرف که می روی رد خون و بوی الکل و عفونت را حس می کنی و همراهان بیماران با تشویش و نگرانی وصف ناپذیری، به دنبال دکتر یا عزیزانشان از این سو به آن سو می دوند. مردی که پسرش را با عجله به بیمارستان آورده، با فریاد از دکتر می خواهد که به داد فرزندش برسند و زنی که فرزندش را از دست داده، در گوشه ای از اتاق جسم بی جان او را در آغوش گرفته و ناله می کند.

روی تخت رزمنده اما انگار که امن ترین و ساکت ترین جای جهان است. با آرامشی چشمگیر روی تخت نشسته، و بی صدا به مصیبت سیال دوروبرش نگاه می کند. پرستار که در اتاق را باز می کند تا داروهایش را به دستش برساند، صدای التماس مادری در راهرو نظرش را جلب می کند. از مشکل آن زن می پرسد، می گویند که پسرش نیاز به عمل کلیه دارد و زن از پس هزینه هایش برنمی آید. ضمن اینکه اصلاً کلیه ای نیست تا به جوان بخت برگشته برسانند. رزمنده در سکوت، به فکر فرو می رود و تلاش می کند تا کمی استراحت کند. صدای التماس های زن و تحکم صدای نگهبان که می خواهد او را از بیمارستان بیرون کند، لحظه ای از ذهنش دور نمی شود. باید کاری کند، اما چطور و چه وقتش را هنوز نمی داند...

کتاب صوتی آخرین کبوتر کاری از نشر صوتی خانه ی داستان چوک است. این کتاب را با صدای مهدی رضایی می شنوید.

کتاب صوتی آخرین کبوتر برای چه کسانی مناسب است؟

علاقه مندان به قصه های دفاع مقدس، از شنیدن این قصه لذت خواهند برد.

در بخشی از کتاب صوتی آخرین کبوتر می شنویم

آفتاب صبح تا روی گلبرگ های یاس روی میز رسیده بود. مرد به پنجره خیره شده بود و کبوتری که هرازگاهی از درز میان پرده ها پیدا می شد. یاد حرف های سعید افتاد؛ سعید آخرین مشت آب را روی دستش ریخت و گفت: «حاجی می دونی حاج رضا الان کجاست؟» حاج احمد سرش را پایین انداخت و جانمازش را پهن کرد.

فهرست مطالب کتاب صوتی

مشخصات کتاب صوتی

قیمت نسخه صوتی



منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A2%D8%AE%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D8%A8%D9%88%D8%AA%D8%B1/book/90294