معرفی و دانلود کتاب اسلحه ای برای فروش | گراهام گرین

انتشارات لیوسا کتاب اسلحه ای برای فروش را با ترجمه ی گلرخ سعیدنیا منتشر کرده است.

نکوداشت های کتاب اسلحه ای برای فروش

• گراهام گرین به ما می آموزد که با دیدی جدید به یکدیگر نگاه کنیم. تأثیری که او با داستان های اجتماعی و سیاسی خود به جا می گذارد، انکارنشدنی است. (Auberon Waugh)
• گراهام گرین، یک داستان نویس چیره دست و یکی از رمان نویسان برجسته ی زمان خود به حساب می آید. (Newsweek)
• لحن طنز، شخصیت های غنی و داستان های پرمایه ی گراهام گرین، او را در ردیف چهره های شاخص ادبیات جهانی قرار می دهد. (John Le Carre)

اقتباس های سینمایی از کتاب اسلحه ای برای فروش

ریون، شخصیت اصلی رمان اسلحه ای برای فروش، کاملاً بدون احساس انسانی، شکار خود را به روشی سرد و حسابگر می کُشد. گویی او انسانی است که بخش حیوانیِ وجودش بر وجدانش غلبه می کند. او در جست وجوی شکارش سوار قطاری به سمت ناتویچ می شود. در قطار با زنی به نام «آن کرادر» آشنا می شود؛ دختری که برای کارِ پانتومیم سفرش را آغاز کرده. نامزد «آن» کارآگاهی است که ریون را تعقیب می کند. حالا که «آن» او را شناخته، ریون مجبور می شود او را به خانه ای ببرد و بکشد. «آن» از دست ریون فرار می کند، اما به دلیل دل سوزی برای ریون، گزارشی به پلیس نمی دهد. «آن» به سالن تئاتری برای کار می رود و در آنجا فردی را ملاقات می کند که ریون به دنبالش است. این مرد که «چاملی» نام دارد، وقتی متوجه آشنایی «آن» با ریون می شود، درصدد خفه کردن زن برمی آید. پس از این حادثه، «آن» و ریون برای انتقام گرفتن از چاملی هم داستان می شوند...

فیلم اسلحه ای برای استخدام (This Gun for Hire) یک فیلم جنایی و نوآر، محصول سال 1942 به کارگردانی فرانک ترتل (Frank Tuttle) است که براساس رمان اسلحه ای برای فروش ساخته شده. این فیلم با بازی بازیگرانی همچون ورونیکا لیک، رابرت پرستون، لرد کرگار و آلن لاد بر پرده ی سینما به نمایش درآمده است. یک بازسازی از این فیلم در سال 1957 در تلویزیون به نمایش درآمد که Short Cut to Hell نام داشت و رابرت واگنر در آن به ایفای نقش پرداخته بود.

کتاب اسلحه ای برای فروش برای چه کسانی مناسب است؟

ریون گذاشت که زن، اکى را دنبال خودش به نشیمن بکشاند و ریون به دنبال آنها از پله ها بالا رفت. در تمام مسیر آنها حرف مى زدند، بین خودشان نقشه اى طرح مى کردند. قصد نداشتند به پلیس اطلاع بدهند. اگر دختر به راستى اینجا نبود، و آنها خبرى از او نداشتند، دلیلى براى ترس از پلیس نداشتند که پنهانش کنند. در طبقه ى اول، یک آینه ى شکسته قرار داشت. او از پله ها بالا رفت و تصویر خودش را با صورت اصلاح نکرده، لب شکرى و زشت در آینه دید. قلبش در سینه به شدت مى تپید. اگر به او مى گفتند به منظور دفاع از خودش شلیک کند، دست هایش قادر به عمل نبود؛ با ناامیدى اندیشید: این یعنى نابودى. من خویشتن دارى ام را از دست دادم. یک دامن پوش مرا شکست داد. اولین در را گشود و به اتاقى که به نظر مى رسید بهترین اتاق خواب آنجاست، وارد شد. یک تخت دونفره با روتختى رنگارنگ، مبلمان چوب گردو، یک کیسه ى برودرى دوزى شده براى وسایل آرایش مو و ظرفى براى گذاشتن دندان مصنوعى روى دستشویى. ریون درِ کمد بزرگ را باز کرد و بوى بد لباس هاى کهنه و نفتالین به مشامش رسید. به سوى پنجره ى بسته رفت و به خیابان کایبر نگاهى انداخت. در تمام مدت، زمزمه ى آن دو از راهرو به گوشش مى رسید. اکى و تینى با هم پچ پچ مى کردند. براى لحظه اى در خیابان متوجه مردى درشت اندام و نسبتا زمخت شد.