بروزرسانی: 27 آذر 1404
معرفی و دانلود کتاب تمام شد | اشکان فرجاد | انتشارات کلک آزادگان
تلویزیون جدیدی خریده ایم. چهل اینچی می شود. مشغول نصبش هستم. زنم از توی آشپزخانه می گوید: «تمام نشد؟ بیا شام بخوریم. راستی برای امشب فیلم کرایه کردی؟»
اشکان فرجاد متولد آبان ماهِ سال 1357 و زاده ی شهر تهران است. او دارای مدرک فوق لیسانسِ رشته ی علوم سیاسی ست، اگرچه عمده ی فعالیت هایش معطوف به ادبیات داستانی بوده است. فرجاد هم داستان نویس است، هم منتقد ادبی و مدرس. گاهی نیز شعر می سراید. گرایش او به حیطه ی نقد و نظریه ی ادبی، پس از سفرش به پراگ و شرکت در کلاس های اساتیدی چون جوزف کورب و پتر هوراک، شکلی جدی تر به خود گرفت.
کتاب تمام شد به همت انتشارات کلک آزادگان در دسترس عموم قرار گرفته است. امید که از مطالعه ی آن لذت ببرید.
کتاب تمام شد مناسب چه کسانی است؟
یکی از مهم ترین افتخاراتِ قابل مشاهده در کارنامه ی ادبی اشکان فرجاد، توفیق او در دریافت جایزه ی «جشنواره ی داستانک حوزه ی هنری» است.
بیست و سه داستانِ کتاب تمام شد، چنان که خود نگارنده در پیشگفتارش بر اثر تصریح نموده، بیشتر حال وهوای مجموعه داستان های غربی را به ذهن متبادر می کنند، تا حس وحالِ نهفته در آثار ادبیات داستانی فارسی را. با این حال، چنان که در برخی از فرازهای کتاب پیش رو دقیق شویم، به برخی از تأثیرپذیری های نویسنده از بعضی از پیشکسوتان عرصه ی داستان فارسی، پی می بریم.
ماسک را می گیرم، برمی گردم و می گذارم روی صورتش. راه می افتیم. شاد است. برای مردم متعجبی که از کنارمان رد می شوند، ادا درمی آورد. می رسیم پای پل عابر پیاده. می ایستد. ماسک را از روی صورتش برمی دارد. جدی می شود. تمام رخ می شود. «اگه میکی موس هم بودم، عاشقم بودی؟». بی اختیار بغض می کنم و می گویم «بذار ببوسمت.»...
اشکان فرجاد نویسنده ای جوان و آینده دار است، و کتاب تمام شد، یکی از نخستین کوشش های جدی او برای عرض اندام در فضای ادبی ایران به شمار می رود. پس از مطالعه ی این کتاب، صرف نظر از اینکه داستان های موجود در آن را مطابق ذائقه ی ادبی خود بیابیم یا نه، بی گمان قریحه ی نویسنده را در دل تحسین کرده، و آینده ای روشن را برای قلم او در ذهن متصور می شویم.
در کتاب تمام شد مخاطب بیست و سه داستان کوتاهِ خواندنی از اشکان فرجاد خواهید بود که جملگی، از فضاهایی غریب و کاراکترهایی پیچیده و نامأنوس تشکیل شده اند.
درباره کتاب تمام شد
پیش\u200aگفتار
دل\u200aتگرگ
مانی
ویلچر
گزارش یک اپیدمی
جعبه
کلونی فندک\u200aها
طبقۀ هشتم کوروسوا
دهان\u200aبسته
تخته\u200aگاز
بی\u200aرنگی
ساعت مچی
گارسون
تمام شد
یک شب
جوع
گوش
بلیت یک\u200aسر سوخت
ما که رسمیت نداریم
مُقام\u200aها
تا حالا شده گیج بخوری وسط آلبوم عکس\u200aهات
پل عابر پیاده، وقتی تو نیایی
اتوبان
بی برو برگرد
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%AA%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%AF/book/67955
معرفی کتاب تمام شد
آنچه خواندید سطوری برگرفته از کتاب تمام شد، نوشته ی اشکان فرجاد، است. این اثر، مجموعه ای متشکل از بیست و سه قصه ی کوتاهِ خواندنی است؛ آثاری که علی رغم استقلالی که نسبت به یک دیگر دارند، در کنار هم، حس وحالی واحد را به خواننده منتقل می کنند. حس وحالی غریب و خاص که نظیرش را از کمتر مجموعه داستانِ فارسی ای دریافت می داریم.
کتاب تمام شد تا به امروز مهم ترین کارِ منتشرشده از این نویسنده ی آتیه دار به شمار می رود.
در بخشی از کتاب تمام شد می خوانیم
امشب دلم می خواهد فوتبال ببینم. می روم سمت پنجره تا آخرین مرحله، یعنی نصب آنتن را انجام دهم. فروشنده آنتن رایگانی هم داده که روی شیشه چسبانده می شود.
مشغول چسباندن آنتن هستم که توجهم به طبقۀ هشتم ساختمان رو به رویی جلب می شود. ساختمانی که زندگی در آن، جزو آرزوهای زنم است. این ساختمان نماشیشه ای را شش ماهه ساختند. آن قدر سریع که یک روز صبح، ما اهالی ساختمان دیدیم آینۀ قدی بسیار بزرگی، ساختمان زوار دررفتۀ مان را نشان می دهد. البته خوبی هایی هم داشت. مثلاً می توانستم طبقات دیگر ساختمان خودمان را کنترل کنم. این که کدام طبقه دیر تر می خوابد. لامپ اتاق خواب واحد چهارده قرمز است. کدامشان اهل مهمانی های شبانه گرفتن هستند و چه جور مهمانی ای و چه نوع مهمان هایی. البته دید زدن شبانۀ مردان ساختمان ما به بهانۀ سیگار کشیدنشان هم دیگر از چشم دور نمی ماند.
فهرست مطالب کتاب
یادم رفته، اما صدایش را درنمی آورم. امشب هم یکی از فیلم های آرشیو دوران مجردی ام را بهانه می کنم. از همان هایی که وسط هایش زنم پفی می کند و آخرین سیگارش را توی زیرسیگاری پافیلی خاموش می کند؛ یعنی «شب به خیر! بقیه ش رو تنهایی ببین» و من خودم را محو تماشا نشان می دهم. معمولاً وقتی به در اتاق خواب می رسد، یک دستش را روی چهارچوب و یک دست را روی کپلش می گذارد و با آن هیکل فربهش می گوید: «معنی گرا! تمام شد زود بیا... دیر کنی بدخواب می شم ها» و بوسه ای آرتیستی برایم می فرستد. از آن هایی که تصور می کنم مادرش همراه چشمکی برای پدرش می فرستاده.
علاقه مندان به ادبیات امروز ایران و دوست داران داستان های کوتاه، مخاطبین اصلی کتاب تمام شد از اشکان فرجادند.