بروزرسانی: 27 آذر 1404
معرفی و دانلود کتاب رویاھای خطرناک | لارن دیستفانو | انتشارات پرتقال
رمان رویاهای خطرناک برای نوجوانانی مناسب است که به خواندن رمان های هیجان انگیز و معمایی علاقه دارند. همچنین، کسانی که طرفدار اتفاقات جادویی در داستان هستند، این اثر را جذاب خواهند یافت.
با لارن دیستفانو بیشتر آشنا شویم
لارن دیستفانو (Lauren DeStefano)، نویسنده ی آمریکایی است که عمده ی فعالیت های او در زمینه ی کتاب کودکان و نوجوانان است. اولین کتاب او در سال 2011 منتشر شد و از رمان های معروف او، می توان به مجموعه کتاب هایی با نام باغ شیمیایی اشاره کرد؛ این مجموعه، دربرگیرنده ی سه جلد رمان به نام های پژمردگی، تب و جدایی است که مجموعاً در لیست مجموعه کتاب های پرفروش کودکان نیویورک تایمز جای گرفتند.
در بخشی از کتاب رویاهای خطرناک می خوانیم
«آرتم!» شتاب زده به چپ و راست چرخید تا منبع صدا را پیدا کند.
پلام به طرف در دوید و دستگیره ی سنگین چوب بلوط را کشید. در کوچک ترین حرکتی نکرد. از آرتم پرسید: «چطوری؟ تو چطوری زدی بیرون؟»
فرض کنید که می توانستید رویاهای خود را کنترل کنید، به آن ها همانطور که علاقه دارید، شکل دهید و به مسیرهایی هدایتشان کنید که دوست دارید. اگر این استعداد جذاب را داشتید، با آن چه می کردید؟
اگر در رمان های هری پاتر، هاگوارتز نام مدرسه ی جادوگرها بود، در کتاب رویاھای خطرناک اثر لارن دیستفانو، برامسر، نام مدرسه ی بچه های یتیمی است که دارای استعدادی خارق العاده هستند. پلام یکی از همین افراد با استعدادی خاص تر و هیجان انگیزتر از دیگران است: او می تواند رویاهای خود را کنترل کند و آنطور به آن ها شکل دهد که خود دوست دارد؛ اما این ویژگی او، باعث رخ دادن اتفاقات ناگواری می شود که ناگهان همه چیز را تغییر می دهند.
درباره ی کتاب رویاهای خطرناک
صدای محوی شنید که اسمش را صدا می زد؛ به قدری محو که ممکن بود آن را نشنود. صدا می گفت: «پلام؟ پلام، کجایی؟»
صدای غرش بلندی شنید. وقتی بیرون را نگاه کرد، میان آسمان خاکستری و برگ های سرگردان در هوا، سایه ی تاریک و لرزان یک هیولا را دید. هیولا قدبلند بود و پشت خمیده ای داشت. شبیه خرس بود، اما با گوش های بلند و تیز. وقتی به پلام نگاه کرد، برق قرمزی در چشم هایش ظاهر شد.
با ناپدید شدن آرتم، جست وجوی دوستانش برای یافتن او آغاز می شود. آن ها در رویا و واقعیت، برای یافتن آرتم تلاش می کنند و این به معنای آغاز سفری ست خطرناک که زندگی آن ها را از این رو به آن رو می کند. آن ها در جریان جست وجوی خود، حقایقی را درمورد موسسه ی برامسر و اهداف آن می فهمند و درمی یابند که باید هرچه سریع تر آرتم را پیدا کرده و نجات دهند. آیا آن ها می توانند موفق به انجام این کار شوند یا در آن شکست می خورند؟ اگر برای رسیدن به پاسخ این سوال کنجکاو هستید، خواندن این کتاب پرکشش و جذاب را به هیچ وجه از دست ندهید.
نکوداشت های کتاب رویاهای خطرناک
- این کتاب با آغازی پرکشش، به پایانی جذاب ختم می شود. بی شک این رمان، مانند یک جواهر پربها است. (Booklist)
- رمان رویاهای خطرناک، داستان یک ماجراجویی جذاب و هیجان انگیز است. (School Library Journal)
- یک کتاب با ماجراجویی های هیجان انگیز! (Kirkus Reviews)
- دیستفانو با استفاده از رویاها و آزادی تخیل، به دوستی می پردازد. داستان او، داستانی دوست داشتنی و دلخراش است. (Publishers Weekly)
کتاب رویاهای خطرناک برای چه کسانی مناسب است؟
پلام کسی نبود که جلوی هیولاهای رویاهایش کم بیاورد؛ ولی احساس می کرد این یکی با بقیه فرق دارد. دلیلی برای مخفی شدن نبود. تمام درهای راهرو نقاشی شده بودند و راهی برای عقب نشینی وجود نداشت. دوباره دستگیره ی چوب بلوط را امتحان کرد. این بار در باز شد. هوای بیرون به رنگ سفید درآمد و باد و باران شدیدتر شد. پلام به سختی می توانست از میان این هوای غلیظ و سنگین، جلویش را ببیند. همان طور که جلو می رفت، مرتب آرتم را صدا می زد.
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%A7%DA%BE%D8%A7%DB%8C-%D8%AE%D8%B7%D8%B1%D9%86%D8%A7%DA%A9/book/55063
آرتم گفت: «باید از برسمر بری.» صدایش در صدای باد گم می شد. باد شدیدتر شده بود. پلام دست به سینه، بازوهایش را گرفته بود و می لرزید. باد موهای تیره اش را به یک طرف سرش می کشید. آرتم ادامه داد: «باید بزنی بیرون.»
کتاب رویاهای خطرناک (Dreaming Dangerous)، از لارن دیستفانو، داستان دختری با این توانایی خاص است. پلام یکی از شاگردان موسسه ی برامسر است و می تواند آنطور که خود می خواهد رویا ببیند. او و دوستانش، وین، گوئندل و آرتم، در رویاهای خود سفر می کنند، به ماجراجویی های عجیب وغریب و هیجان انگیز می روند، با هیولاها می جنگند و دست به انجام مأموریت های خطرناک می زنند؛ اما در جریان یکی از رویاها، اتفاقی وحشتناک رخ می دهد: پلام اخطاری مرموز دریافت می کند. با دریافت این اخطار، پلام می فهمد که او و دوستانش دیگر در امان نیستند و درست در روز بعد، آرتم، به شکلی عجیب ناپدید می شود.