بروزرسانی: 25 آذر 1404
معرفی و دانلود کتاب پاریس من و پدرم | پاتریک مودیانو | انتشارات پرتقال
حتما شما هم یا عینکی هستید و یا کسی را در اطراف خود می شناسید که عینکی است؛ بنابراین شنیدن داستان زندگی کاترین سرتیتود برایتان جذاب و هیجان انگیز خواهد بود.
دنیا از پشت عینک چه شکلی است؟ آیا دنیایی که با عینک می بینیم، همان شکلی است که وقتی آن را بدون عینک می بینیم؟ پاتریک مودیانو در کتاب پاریس من و پدرم، داستان دختری به نام کاترین سرتیتود را تعریف می کند که مثل پدرش عینکی است و مثل مادرش به ورزش علاقه دارد؛ اما مگر می شود با عینک ورزش کرد؟
درباره ی کتاب پاریس من و پدرم
وقتی می رسیدیم جلوی مدرسه، پدرم روی شانه ام می زد و می گفت: موفق باشی کاترین... و اصلاً مهم نیست اگه باز هم توی دیکته اشتباه کنی مثل بابات...
الان می فهمم که او این حرف ها را از روی بی تفاوتی نسبت به درس و مشق دخترش نمی زد. بلکه می دانست که آقای کاستراد با درس های همیشگی اخلاق و املا مرا ترسانده و بابا برعکس او به دنبال آن بود که به من اطمینان خاطر بدهد.
این کتاب پر از خاطرات خواندنی و شیرین است که عکس هایش، آن را حتی جذاب تر نیز می کنند؛ بنابراین، مطالعه ی آن را به هیچ وجه از دست ندهید.
نکوداشت های کتاب پاریس من و پدرم
- کتاب، تصاویر جذابی دارد که در کنار متنی دوست داشتنی، خواندن آن را به تجربه ای خاطره انگیز تبدیل می کنند. (School Library Journal)
- ویژگی خاص کتاب این است که مودیانو، به بهترین شکل خاطرات دوران کودکی را به تصویر می کشد. (Booklist)
کتاب پاریس من و پدرم مناسب چه کسانی است؟
و بعد بالاتنه ی کشیده اش با سرعت هرچه تمام تر سر می خورد، چون خیابان اوت ویل سرپایینی است.
ما هر روز صبح با آقای کاستراد رو به رو می شدیم که داشت خیابان اوت ویل را پایین می آمد تا به دفترش یعنی همان «. Exp. -Trans -کاستراد و سرتیتود» برود. پدرم می گفت: به زودی می بینمت ریموند. می بینمت ژرژ.
دم در پیکاردی بابا بهم می گفت: باید عینک هامون رو برداریم کاترین... این جوری یه بهونه داریم که بگیم کاستراد رو ندیدیم.
منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%D9%85%D9%86-%D9%88-%D9%BE%D8%AF%D8%B1%D9%85/book/55406
کتاب پاریس من و پدرم (Catherine Certitude)، اثر پاتریک مودیانو، داستان زندگی کاترین است؛ یعنی کسی که حالا مربی ورزش است، اما در گذشته دختری بود که به ورزش علاقه داشت و در عین حال، مجبور بود همیشه عینک به چشم بزند؛ بنابراین قرارش بر این شده بود که همیشه عینک بزند و در زمان ورزش، آن را از صورتش بردارد. بدین ترتیب، زندگی کاترین به دو بخش تقسیم می شود: وقت های با عینک و وقت های بدون عینک. مودیانو به زیبایی هرچه تمام تر، تفاوت این دو دنیا را از چشم کاترین به ما نشان می دهد. وقتی کاترین عینکش را برمی دارد، به دنیایی وارد می شود که مه آلود و پر از تصاویر مبهم است؛ تخیلات او جای واقعیت را می گیرند و دنیایی خیالی روبروی چشمان کاترین ظاهر می شود؛ اما وقتی دوباره عینکش را بر چشم می گذارد، زندگی به همان شکلی که قبلا بود تبدیل می شود.
این کتاب مناسب رده ی سنی 7 تا 12 سال و به خصوص آن هایی است که دوست دارند خاطرات کاترین سرتیتود را – یعنی دختری که مجبور است همیشه عینک بزند؛ اما در عین حال به ورزش هم علاقه دارد – بخوانند.
با پاتریک مودیانو بیشتر آشنا شویم
نویسنده ی فرانسوی، پاتریک مودیانو (Patrick Modiano) یکی از رمان نویسان برجسته است که در سال 2014 موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات شد. آثار او عمدتاً درون مایه ای مربوط به جنگ جهانی دوم دارند و دربرگیرنده ی علاقه ی او به گذشته و به خصوص دوران کودکی هستند. او موفق به دریافت جایزه های زیادی از جمله جایزه ی آکادمی فرانسه برای ادبیات در سال 1972، جایزه ی دل دوکای انیستیتو فرانسه برای یک عمر تلاش حرفه ای و جایزه ی دولتی اتریش برای ادبیات اروپا در سال 2012 نیز شده است. از دیگر کتاب های او می توان به بوتیک های تاریک، خاطرات خفته، جوانی، تصادف شبانه، ماه عسل و برای این که در محله گم نشی اشاره کرد. کتاب های مودیانو به بیش از 30 زبان دنیا ترجمه شده اند.
در بخشی از کتاب پاریس من و پدرم می خوانیم
من به مدرسه ای در نزدیکی خانه مان در خیابان پتی هتل می رفتم. بابا بعد از بالا کشیدن کرکره ی آهنی مغازه مرا به آن جا می برد.
من دو بار در هفته در سالن غذاخوری مدرسه می ماندم ولی روزهای دیگر همراه با بابا در یک رستوران محلی به نام پیکاردی در خیابان شابرول ناهار می خوردیم. آقای کاستراد هم در آن جا ناهار می خورد. ما در گوشه ی خیابان او را می پاییدیم و بعد از ورود او به رستوران، ده دقیقه همان جا منتظر می ماندیم که مجبور نباشیم سر همان میزی بنشینیم که او نشسته است. بابا می خواست با من تنها باشد و می ترسید که کاستراد فقط از حوادث و اخلاقیات و درست نویسی حرف بزند. فکر می کنم بابا با مدیر رستوران توافق کرده بود که دورترین میز نسبت به میز آقای کاستراد را به ما بدهد.