معرفی و دانلود PDF کتاب دنیای شگفت انگیز ربه کا: دیوانه خرید | سوفی کینسلا | انتشارات لیوسا

معرفی کتاب دنیای شگفت انگیز ربه کا: دیوانه خرید

همگی به اتاق نشیمن رفتیم۔ پدرم شومینه گازی و بعد هم تلویزیون را روشن کرد. آهان، خودش بود! برنامه قرعه کشی ملی، تمام رنگی و درخشان! چراغ های رنگی می درخشیدند و دیل وینتون با تیفانی هنرپیشه مجموعه تلویزیونی ایست اندرز شوخی می کرد و گهگاهی هم تماشاگران شادمانانه هورا می کشیدند۔ دلم شور افتاد و ضربان قلبم تند شد۔ چند دقیقه دیگر گوی های شماره دار از گردونه خارج می شدند۔ چند دقیقه دیگر من میلیونر می شدم۔

پیشنهاد می کنیم قبل از ورود به جهان ذهن ربه کا بلوم وود و شروع کردن کتاب دنیای شگفت انگیز ربه کا: دیوانه خرید، کمربندهایتان را محکم ببندید، چرا که قرار است با واقعیت های تکان دهنده ای در مورد این بانوی جوان روبه رو شوید! سوفی کینسلا با لحن طنزآمیز خود زندگی عجیب این دختر و وسوسه ی مقاومت ناپذیر او را برای خرید کردن، ترسیم می کند. همچنین در این کتاب پرفروش ساندی تایمز، از مشکلاتی برایتان می گوید که خرید کردن های بی حساب و کتاب ربه کا برایش به وجود می آورند!

درباره ی کتاب دنیای شگفت انگیز ربه کا: دیوانه خرید

تا حالا شده نتوانید در مقابل خریدن شالی زیبا یا یک لباس از برندی مشهور مقاومت کنید؟ در مقابل اجناس تخفیف خورده چطور؟ تاکنون برایتان پیش آمده وسایلی را بخرید که اصلاً به آن ها نیازی نداشتید و دلیل خریدنشان تنها تخفیفی بوده که فروشنده برای آن وسایل در نظر گرفته؟ خب، احتمالاً همگی شما دست کم یک بار چنین خریدی داشته اید. بااین حال، برای «ربه کا»، شخصیت اول کتاب دنیای شگفت انگیز ربه کا: دیوانه خرید (The Secret Dreamworld of a Shopaholic)، اوضاع وخیم تر از این حرف هاست. او در واقع ولع سیری ناپذیری برای خرید انواع و اقسام وسایل، به خصوص لباس های شیک و گران قیمت دارد. طوری که هر ماه با دیدن صورت حساب خریدهایش وحشت زده می شود . نکته ی جالب اینجاست که ربه کا از مقاله نویس های یک مجله ی اقتصادی به شمار می رود که سعی می کند راه های صحیح پول خرج کردن را به مردم نشان بدهد. بااین حال، به اعتقاد خودش، ذره ای هم از اقتصاد و امور مالی سر درنمی آورد و حتی بچه های خردسال هم در زمینه ی اقتصاد، بیشتر از او سررشته دارند.

ماجرای جدید ربه کا وقتی آغاز می شود که هنگام رفتن به محل برگزاری همایش، می بیند یکی از لوکس ترین مغازه های اطراف، پنجاه درصد تخفیف برای کالاهایش در نظر گرفته. ربه کا که با همه ی ولخرجی اش، هیچ وقت نتوانسته بود شال ها و روسری های این مغازه را تهیه کند، حالا می بیند که دست کم می تواند یکی از آن ها را با تخفیف پنجاه درصدی بخرد. درست زمانی که قصد خرید و پرداخت هزینه ی آن را دارد، می فهمد که کارت ویزای خود را در محل کارش جا گذاشته، او که فرصتی برای برگشت به اداره ندارد و باید سریعاً خود را به همایش برساند، از فروشند خواهش می کند که شال موردعلاقه اش را تا ساعت 6 بعدازظهر نگه دارد. بااین وجود، مثل این که قرار است اتفاقات دست به دست هم بدهند تا ربه کا نتواند به شال دوست داشتنی اش برسد. مثلا سردبیر اداره اش با او تماس می گیرد و وظیفه ی دیگری را به او محول می کند. البته ربه کا تسلیم نمی شود و سعی می کند هرطور شده هم وظایفش را کاملاً انجام بدهد و هم به شال محبوبش برسد؛ ولی گویا قضیه مدام پیچیده و پیچیده تر می شود.

در آرامش کامل به پشتی کاناپه تکیه دادم و در این فکر فرو رفتم که وقتی برنده شدم چه کنم۔ منظورم درست همان لحظه ای است که برنده می شدم۔ جیغ بزنم؟ سکوتم را حفظ کنم؟ شاید بهتر بود تا بیست وچهار ساعت به کسی چیزی نمی گفتم۔ یا شاید بهتر بود اصلاً به کسی چیزی نمی گفتم۔