معرفی و دانلود PDF کتاب که هنوز من نبودم... | لیلی بخشی | نشر البرز
انتشار: مهر 02، 1401
بروزرسانی: 28 آذر 1404

معرفی و دانلود PDF کتاب که هنوز من نبودم... | لیلی بخشی | نشر البرز

اوهوم! شفا در اعتماد کردنه.

نازنین جانم، من و تو خیلی ساله به این نتیجه رسیدیم که باید به حرف دلمون گوش بدیم. که هر حرفی دلمون می گه از روحمون میاد و باید بهش اعتماد کنیم.

خودم را به خاطر تحمیل این اندوه به عزیزترینم ملامت می کنم.

لیلی بخشی در این کتاب نیز، چون اثر قبلی خود با نام «همه ی ما مثل هم هستیم»، نقطه ی ثقل روایت خود را بر زنان متمرکز کرده و این تازگی در زاویه ی دید، اثر او را خواندنی تر کرده است. او از جایگاه یک زن، به روایت زندگی هم جنس های خود می پردازد و مصائب و مشکلات پیش روی آن ها را به تصویر می کشد.

کتاب که هنوز من نبودم... مناسب چه کسانی است؟

معرفی کتاب که هنوز من نبودم...

دستم را جلو می برم و اشک را از گوشه چشمانش پاک می کنم. گونه اش را می بوسم. دوباره نگاهش می کنم و از چشم هایش به عمق اندوهش پی می برم.

نمی دونم! من که جای تو نیستم. پس اون کاری رو که صلاح می دونی انجام بده. اما بهم قول بده هر جا احساس کردی اشتباهه، هرجای قصه که بود، بدون ترس و تردید و سرخوردگی بایستی و بازی رو تموم کنی.



منبع: https://www.ketabrah.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%87-%D9%87%D9%86%D9%88%D8%B2-%D9%85%D9%86-%D9%86%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%85/book/68497

مطمئنی که این انتخاب، حرف دلته؟

این کتاب برای کسانی که به خواندن رمان های عاشقانه و اجتماعی ایرانی علاقه دارند، جذاب خواهد بود.

در بخشی از کتاب که هنوز من نبودم... می خوانیم

هر تاریکی مژده رسیدن به یه نور رو میده نازی.

اعتماد به تاریکی؟

من هیچ وقت ترکت نمی کنم و هیچ وقت پشتت رو خالی نمی کنم. حتی اگه باهات موافق نباشم. حتی اگه زورم بهت نرسه و تو یه کار اشتباه رو با لجبازی انجام بدی. اما نذار این گوشه زندگیت بنشینم و به خاطر رنجی که به خودت تحمیل می کنی، زجر بکشم.

پرده نازک توی چشم هایش، دو قطره اشک کوچک شده و از گوشه چشم پایین می افتد. از گونه هایش رد شده و زیر چانه اش به هم می رسند.

و فکر می کنی شفا در کشف این راهه؟

زنان در جامعه و تاریخ رسمی ما، همواره در حاشیه بوده اند؛ انگار سیاه لشگری باشندکه فقط در گوشه ی تصویر ایستاده اند و زندگی مردان را تماشا کرده اند؛ اما واقعیت همیشه حرف دیگری برای گفتن دارد. لیلی بخشی، در کتاب که هنوز من نبودم، داستان خود را با محوریت یک دختر به نام خورشید روایت کرده است؛ دختری که به واسطه ی شرایط اجتماعی خود، با داستانش، ما را حیرت زده می کند.

خورشید نمی خواهد هیچ عشقی را بپذیرد. بلکه فقط می خواهد مانند یک فرد معمولی زندگی کند. لیلی بخشی در کتاب که هنوز من نبودم...، داستان دختری را روایت می کند که از توجه و عشق بیزار است و آرزوی گم شدن در میان دیگر مردم را دارد.

درباره ی کتاب که هنوز من نبودم...

خورشید، دختری سی و اندی ساله است که نمی خواهد در معرض توجه باشد. او نمی خواهد بدرخشد و نور بتاباند؛ بلکه آرزو دارد در میان مردم گم شود و کسی از او سراغی نگیرد. لیلی بخشی، داستان زندگی دختری را نقل می کند که از عشق می ترسد و در مقابل آن مقاومت می کند؛ در نتیجه، هیچ نوع رابطه ی عمیقی، به مذاق او خوش نمی آید. اما چرا چنین است؟

مطمئنم این راهیه که باید برم. یه چیزی توی دلم می گه اگه این راه رو نرم و این کار رو نکنم، تا ابد این کابوس، این ضعف و این بیماری روحم ادامه خواهد داشت.

کتاب که هنوز من نبودم...، زندگی بخش عظیمی از زنانی را به تصویر می کشد که همواره از سوی جامعه ی خود، به حاشیه رانده و سرکوب شده اند. آن ها که هیچ بستری برای حضور در جامعه نداشته اند، اکنون از حضور در آن وحشت دارند؛ بنابراین، مانند خورشید، هرچه بیشتر در پستوی خلوت خود مأوا می گزینند.